مرگ بی پایان پارت ۲۷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جونگکوک ویو
الارو دیدم و یه بغضی ته گلومه که نتونستم چهار سال پیش دخترم باشم تقصیر کار هم خودم بودم ولی خب خیلی ناحقیه که حداقل نمیدونستم یه دختردارم اون باید بهم میگفت حدافل اگه خودشم نمیومد باهم زندگی کنیم حداقل میدونستم یه دختر دارم و گاهی میرفتم میدیدمش البته خوده ا. ت رو هم هنوز خیلی دوست دارم و به چشم همسر خودم میبینمش با اینکه دیگه اون هیچ حسی بهم نداره و کناره نیک خیلی خوشبخته ولی کاش اون روز بهش خیانت نمیکردم الان یه زندگیه عاشقانه در کناره دخترمون داشتیم ولی من هنوزم هر کاری از دستم بر بیاد برای به دست اوردن ا. ت میکنم و اگه هم بعد از تلاش زیادم منو نخواست ولش میکنم شاید تا اخر عمرم زجره دوریشو بکشم ولی نمیشه کاریش کرد اگه منو نخواد
ا. ت ویو
خب جونگکوکم همچی رو فهمید میدونم بعد از اینکه اینو فهمید تلاش میکنه منو به دیت بیاره ولی من قبول نمیکنم البته که هنوزم وقتی میبینمش قلبم به تپش میوفته و هنوز یه حسی ته دلم بهش دارم ولی نیک هم گناه داره اگه بخوام هی پاس کاری بکنم بلاخره اونم دخترم رو بزرگ کرده ولی اگه واقعا دوباره اون نفرتم نسبت بهش از بین بره و دوباره عاشقش بشم چی؟ اگه نتونم دوباره بدون اون زندگی کنم چی؟ وای خدا نکنه نمیخوام دیگه از طرف جونگکوک بهم ضربه وارد بشه دیگه طاقتشو ندارم بخوام به سختی به زندگیه بدون اون ادامه بدم وای اخه چقدر من کصخلم مگه حالا جونگکوک دوباره اومد بههم پیشنهاد داد که اینجوری میکنم (بچه ها روانیه چیزی نیست🤣)
نیک ویو
امروز بلاخره جونگکوک هم همچی رو فهمید و احساس میکنم قراره ا. ت ازم جدا بشه ولی کاش احساسم اشتباه باشه من ا. ت رو خیلی دوست دارم و نمیخوام ازش جدا بشم و من به الاهم عادت کردم و مثل دختره واقعیه خودم میدونمش البته که فکر نکنم جونگکوک بخواد بیاد به ا. ت پیشنهاد بده چون احساسی بینشون نمونده ولی نمیشه کاملا اعتماد کرد به این حس نمیدونم به خدا ذهنم خیلی درگیره ولش کن هرچی شد شده دیگه.........
...............................
خب بچه ها اینم از پارت بعدی قراره فیک هیجانی بشه اماده باشید 😍
جونگکوک ویو
الارو دیدم و یه بغضی ته گلومه که نتونستم چهار سال پیش دخترم باشم تقصیر کار هم خودم بودم ولی خب خیلی ناحقیه که حداقل نمیدونستم یه دختردارم اون باید بهم میگفت حدافل اگه خودشم نمیومد باهم زندگی کنیم حداقل میدونستم یه دختر دارم و گاهی میرفتم میدیدمش البته خوده ا. ت رو هم هنوز خیلی دوست دارم و به چشم همسر خودم میبینمش با اینکه دیگه اون هیچ حسی بهم نداره و کناره نیک خیلی خوشبخته ولی کاش اون روز بهش خیانت نمیکردم الان یه زندگیه عاشقانه در کناره دخترمون داشتیم ولی من هنوزم هر کاری از دستم بر بیاد برای به دست اوردن ا. ت میکنم و اگه هم بعد از تلاش زیادم منو نخواست ولش میکنم شاید تا اخر عمرم زجره دوریشو بکشم ولی نمیشه کاریش کرد اگه منو نخواد
ا. ت ویو
خب جونگکوکم همچی رو فهمید میدونم بعد از اینکه اینو فهمید تلاش میکنه منو به دیت بیاره ولی من قبول نمیکنم البته که هنوزم وقتی میبینمش قلبم به تپش میوفته و هنوز یه حسی ته دلم بهش دارم ولی نیک هم گناه داره اگه بخوام هی پاس کاری بکنم بلاخره اونم دخترم رو بزرگ کرده ولی اگه واقعا دوباره اون نفرتم نسبت بهش از بین بره و دوباره عاشقش بشم چی؟ اگه نتونم دوباره بدون اون زندگی کنم چی؟ وای خدا نکنه نمیخوام دیگه از طرف جونگکوک بهم ضربه وارد بشه دیگه طاقتشو ندارم بخوام به سختی به زندگیه بدون اون ادامه بدم وای اخه چقدر من کصخلم مگه حالا جونگکوک دوباره اومد بههم پیشنهاد داد که اینجوری میکنم (بچه ها روانیه چیزی نیست🤣)
نیک ویو
امروز بلاخره جونگکوک هم همچی رو فهمید و احساس میکنم قراره ا. ت ازم جدا بشه ولی کاش احساسم اشتباه باشه من ا. ت رو خیلی دوست دارم و نمیخوام ازش جدا بشم و من به الاهم عادت کردم و مثل دختره واقعیه خودم میدونمش البته که فکر نکنم جونگکوک بخواد بیاد به ا. ت پیشنهاد بده چون احساسی بینشون نمونده ولی نمیشه کاملا اعتماد کرد به این حس نمیدونم به خدا ذهنم خیلی درگیره ولش کن هرچی شد شده دیگه.........
...............................
خب بچه ها اینم از پارت بعدی قراره فیک هیجانی بشه اماده باشید 😍
- ۳.۰k
- ۲۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط